به تعداد همه آدمها راه وجود داره برای رسیدن به خدا

داستان و مطاب حکمت آموز توی این وبلاگ گزاشته مشه

به تعداد همه آدمها راه وجود داره برای رسیدن به خدا

داستان و مطاب حکمت آموز توی این وبلاگ گزاشته مشه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدا» ثبت شده است


  «خدا که فقط متعلق به آدم‌های خوب نیست،خدا خدای آدم‌های خلاف‌کار هم هست و فقط خداست که بین بندگانش فرقی نمی‌گذارد فی‌الواقع خداوند اند لطافت اند بخشش اند بیخیال‌شدن و اند چشم‌پوشی و اند رفاقت است.رفیق خوب و با مرام همه چیزش را پای رفاقت می‌گذارد.بایستی ما یک فکری به حال اهلی‌شدن آدم‌ها بکنیم اهلی‌کردن یعنی ایجاد علاقه‌کردن و این تنها راه رسیدن به خداست و خیلی هم مهم است... »

دیالوگ ماندگار فیلم مارمولک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۸
سید محمد مهدی

فرض کنید هنگام ظهر شده وگرسنه هستید غذایی را برای شما می آورند که  از بهترین غا هایی است که میشناسید.اما دوستتان به شما میگوید که این غذا مسموم است و پیشنهاد میکند که غذا را نخورید.

99 درصد آدمها در چنین شرایطی حداقل جانب احتیاط را نگه میدارند یا اصلا لب به غذا نمیزنند یا در مورد مسمومیت آن تحقیق میکنند و اگر مطمین شدند که غذا سالم است آن را میخورند.

اما چه قدر عجیب است رفتار این انسان....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۵
سید محمد مهدی


همراه هر سختی آسان است

حکایت سبز

ان مع العسر یسرا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۵۲
سید محمد مهدی

آیا خدا وجود دارد؟!!


مردی صورتش به آرایشگاه رفت.


در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۰۵
سید محمد مهدی


برای فرار از گناه به جبهه میروم


ماجرای شهیدی که برای فرار از جو ظلمت به سمت نور شتافت


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۳
سید محمد مهدی


ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﺍﻣﺮ ﮐﻨﺪ، ﺣﺘﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ

حکایت سبز

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۴
سید محمد مهدی


چه بسیار چیزهایی که دوست ندارید ولی به صلاح شماست


گنجشک با خدا قهر بود!⭐️ 

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.⭐️

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۴
سید محمد مهدی

دلنوشته دی از دکتر شریعتی

دکتر شریعتی :


« کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !... 


چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم . »


«پناه»

میبرم «به خدا»،


از عـیبی که،

«امروز» در خود می بینم،


و

«دیروز»

«دیگران را» به خاطر،

«هـمان عیـب» ملامت کرده ام.


محتاط باشیم، در «سرزنش» و «قضاوت کردن دیگران».


وقتی

نه از «دیروز او» خبر داریم و نه از "فردای خودمان"

سید محمد مهدی